مهدی یارمهدی یار، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
مامان لیلامامان لیلا، تا این لحظه: 36 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
بابا رحیمبابا رحیم، تا این لحظه: 42 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

هدیه خدا یه پسر آسمونی

عکسهای یک ماهگی

1393/6/21 3:19
نویسنده : مامان لیلا
876 بازدید
اشتراک گذاری

مهدی یار جونم الان که این پست رو برات میذارم واقعا دیگه گریمو درآورده بودی و ازت قهرکرده بودم عزیزم اصلا شبا نمیخوابی امشب هم سر ساعت سه خوابت برد مثلا دلم خوش بود به اینکه امروز آقا مهدی یار زود خوابیده(آخه ساعت 11 شب خوابوندمت اونم چه خواب شیرینی)منم میتونم بیام نت و وبلاگش رو آپ کنم گریهگریه

پسرم عکساتو میذارم اما بابت اینکه شبا نمیخوابی و نمیذاری مامان بخوابه ازت کلی گلایه دارم حالا آشتی آشتیمحبت

 

کوچولوی مامان در خواب شیرین

و باز هم کوچولوی من در خواب شیرین البته این سومین پستونکته که برات خریدیم فعلا تا این مرحله عاشق پستونک هستی

پسرم ماشالا هم زرنگه و هم شیطون و قشنگ با جغجغه هات بازی میکنی و عکس العمل نشون میدی و از خودت صدا درمیاری اینجا همش یه ماه داری و قبل یه ماهگیت هم باهاشون بازی میکردی

و مامانی عاشق پاهای مهدی یار جونش هستش،اگه بدونی در روز چند بار پاهاتو میبوسم بخدا خیلی نازی مهدی یار مامانی

پسر مامانی تو گهواره لم داده و داره رادیو آوا گوش میده ،مهدی یار جونم عاشق رادیو آوا هستی و هر وقت گوش میدی آرامش خاصی بهت دست میده و وقتی مامان هم کار نداشته باشه میاد کنار پسری رو مبل پیشت دراز میکشه و آروم آروم گهوارتو تکون میدم و دوتایی رادیو رو گوش میدیم و اون وقت دوتایی خوابمون میبره.و ای خدا چه لذتی داشت اون لحظات

مامانی پس کو شورت و شلوارت ؟؟آهان فهمیدم پسرم زیادی گرمایی هستش و اینجا هم گرمازده شده و مامان هم گذاشته پسر جونش راحت باشه

مهدی یار جونم این چه قیافه ای بغل بابایی گرفتی؟؟مامان نکن این جوری من میترسما

انگار باباجونت بهت بدهی داره آیا؟؟؟مامانی اخم نکن زشته  عصبانی نشو بده چشمک

 

 

 

مهدی یار جونم عزیزم اینجا چهل روزه هستی و بغل مادر جون  میخوای بری حموم کنی و غسل چلتو بریزی.

خاله زهرا موهاشو سشوار زده و شخصا اومده عیادت آقا مهدی یار آخه پسرم همش چهل و یک روزش بود که ختنه کرد.الهی مامانی قربون هر دوتون بره.

 

مهدی یار جونم همه این عکسا مربوط به بعد از ختنه ات و مسلمون شدنت هستش خدا رو شکر مامانی زیاد اذیت نداشتی و اگه هم داشتی مثل یه مرد تحمل کردی و اصلا مامان جون رو اذیت نکردی

اقا ایلیا پسر دخترخاله بهاره(دخترخاله باباجون) که همش یازده روز از شما بزرگتره و به دیدن شما اومده.خدا ایشالا هردوتونو حفظ کنه.

مهدی یار جونم تو این عکسها هم 52 روزه هستی و بابایی به مناسبت ولیمه ختنه ات  فعلا تنها هردومونو تو بند پاتوق همیشگی مان و بابا(یاران)مهمون کرده.و شما هم همش گریه میکردی و هوا هم خیلی سرد بود و توچادرم پیچونده بودمت و برا اینکه گریه نکنی همش بهت از ماست و یا غذام میدادم خلاصه عجب روز به یاد موندنی بود.راستی قبل شام هم برات کلی خرید کرده بودیم همون سرهمی مدل کت شلوار و کلاه و ....که عکساشو برات میذارم

و این پیشی هم که اصلا مجال نمیداد ما غذامونو بخوریم و همش غذا میخواست

تو همه این عکسا پسر کوچولو با مامان بازی میکنه

عزیز دلم گریه نکن که مامان دوست نداره گریه هاتو ببینه ،درسته دلم میخواد مثل یه مردشجاع به بار بیای ولی خب عزیز مامان تحمل گریه هاتو ندارم همیشه بخند و بخند و بخند

پسرم خوش تیپ شده،مهدی یار جون این سر همیتو همش سه بار پوشیدی ،ماشالا پسرم از اون دسته هستی که زود به زود سایز عوض میکنی راستی عمه جون برا این لباسات یه جفت پاپوش خوشگل برات گرفته بود دستش درد نکنه عمه  مهربون

و اینم خاله زهرا که منتظره مهدی یار خان رو ببره حمومش کنه خندونکخاله زهرا خیلی دوستت داره و بهت میگه دادا (داداش)

اینم از آقا مهدی یار که آماده شده بره حموم اونم بعد از کلی ورزش و نرمش

پسرم ماشالا دو ماهت تموم نشده قدت داره از 60 سانت رد میشه.برم اسپند دود کنم برا کوچولوی خودم

مهدی یار رفته باغ آغاجون و آقا در خواب نیمروزی هستن.

و در ادامه عکسهایی از این روز

اینجا هم پسرم در خواب عصرگاهی فرو رفتن.عزیزم اینجا مجال ندادی لباساتو عوض کنم و همونجا خوابت برد.هوا خنک شد منم لباساتو عوض کردم.الهی فدات بشم

پسرم مثل یه شیرمرد آماده شده بره واکسن دوماهگیشو بزنه.آفرین به پسر گلم

الهی مهدی یار جون فدات بشم اینجا واکسنتو زدی و عصر یه کم تب داشتی و نمیتونستی پاهاتو تکون بدی و در چنین وضعی بودی که عمیقا و شدیدا و از ته دل پی پی کرده بودی و اینجا منتظریم تا هرآن باباجون برسه تا به کمک اون ببرم بشورمت آخه نباید به جای واکسنت آب بخوره مامانی قندعسلم

 

پسندها (1)

نظرات (0)